توی کلینیک بقایی پور کنار دکتر حسینی مراجعین رو می دیدیم، گاها یادداشتی هم از حرف های استادم بر می داشتم که بعدا بخونم…
چند تا مریض که ویزیت شدن دکتر گفت: socioeconomic که بهم بخوره، پشت سرش خیلی چیزها بهم میخوره…
و یکی از مهم ترینهاش اخلاقه!
و شاید این جمله رو از ده روز پیش بیش از هزار بار با خودم تکرار کردم…
.
.
.
امروز توی آموزشگاه منتظر دانش آموزم بودم که بیاد، یکی دیگه از مشاور های “تحصیلی” داشت می گفت،
درس خوندن چه فایده!؟
علم چیه!؟
من که شخصا اگه بچه خودم باشه عمرا بهش بگم درس بخونه…
باید پول در بیاره، زود و زیاد!
پولم که توی درس نیست…
ولی خب به اینا! ( اشاره به دانش آموزا) چاره ای نیست بگیم بخونن…
و…
.
.
.
خیلی جدیدا به این فکر می کنم که آخر و عاقبت جامعه ای که از اخلاق و علم بصورت ریشه ای دور میشه و به سمت پول و منفعت شخصی میره به کجا می رسه!؟
آیا صرفا چند نفر ضرر می کنن یا همه با هم قراره غرق بشن… ؟
وقتی پزشک و معلم و مشاور و کارمند، به جای تمرکز روی اصول اولیه کار و اخلاق و خلق ارزش صرفا به بیشترین عایده مالی خودشون در کوتاه مدت فکر کنن، در میان مدت چه تصویری شکل میگیره!؟
.
.
در این بین یکی از چیزهایی که به هیچ عنوان شوخی بردار نیست، شاید علم و کتاب دفتر باشه!
از یه طرف از بیسوادی فلان مدیر و بهمان مسئول می نالیم!
از طرف دیگه در خفا و عیان به بچه های خودمون و مردم میگیم از درس هیچی در نمیاد!
همه برین دنبال یک سری کار سطحی و به اصطلاح درآمد زا!
احتمالا ظرف ده سال آینده به قدری این کشور نیروی متفکر و عمیق و متخصص توی حوزه های مختلف کم داشته باشه که…
ولی توصیه ام به خودم، خودم، خودم و بعد هر آن کس که زیستن و حیات اش برام ارزشمنده مثل شما دوست عزیز که تا اینجا همراه بودی اینه که بیاین تا جای ممکن از درس و کتاب دور نشیم… حداقل وقتی که میدونیم چقدر با این فرمون جلو رفتن میتونه خطرناک باشه…
همین.
میزون باشین.
محمد حسام سوف باف سرجمعی