همینجور یهویی اولین صبح کاری امسال پاشدیم رفتیم تفت.
خدا رو شکر! من و این آقای دکتر سیدمحسنی حرف های مشترک برای گفتن بسیار داریم و همینطور سکوت های مشترک…
البته شاید این روزها هیچ کدوم مون حال و حوصله نوشتن و گفتن به اندازه قبل رو نداشته باشیم و بیشتر درگیر روزمرگیهای خودمون شده باشیم…
به هر حال یه تعداد پرونده رو گرفتیم که بخونیم، و مثل همیشه تقریبا هشتاد درصد شرح حال بیماران بخش روان مشابه زندگی یک شخص سالم و کارآمد بود.
افرادی که بستری بودن، لزوما مشکلات وخیم و لاینحل نداشتن!
اتفاقا برعکس، خیلی هاشون تا همین چند ماه پیش زندگی عادی و طبیعی شون رو داشتن و صرفا بر اثر یک اتفاق دچار مشکل اعصاب و روان شده بودن…
توی مسیر برگشت هم کل صحبت مون سر همین بود.
اینکه آدم در اوج قدرت هم که باشه، چقدر شکننده و آسیب پذیره و میتونه ظرف چند هفته از یک شرایط روانی طبیعی به جنون برسه…
همه اینا رو نگفتم که صرفا حرف و خاطره خودم رو مطرح کرده باشم.
بیشتر خواستم برای خودم یادآوری کنم که شاید رزیدنت یا اینترن یا پزشکی که این روزها خودکشی می کنه و یا درگیر افسردگی میشه، خود من یا چند ماه بعد من یا دوستانم باشه.
و به جرات میشه گفت هیچ کدوم از کسایی که اقدام به خودکشی دارن یا درگیر مشکلات روان میشن از قبل روند سقوط خودشون رو پیش بینی نکرده بودن…
در شرایط سخت این روزها، شاید مقداری خودمراقبتی از لحاظ روانی مهم ترین چیزی باشه که هر کدوم از ما بهش نیاز داریم…
توی سال جدید مواظب خودتون باشین.
میزون باشین🌱
ارادتمند حسام سوف باف