تا دیروقت در مورد پزشکی و خودکشی و سختی زندگی و مهاجرت صحبت کردیم…
و مثل همیشه در آخر یک آه!
بعد هم نشستم به یادداشت کردن مقداری از حرف ها و فکر های خودم و شنیده هایم از این و آن.
و همینطور به این فکر می کردم که در چند سال گذشته اگر نوشتن برای خودم و نوشتن برای خوانده شدن را بلد نبودم معلوم نبود تا امروز چه اتفاقاتی را رقم زده بودم…
خیلی اهل گفتن از اینکه زندگی بر من سخت گرفته و چقدر مرارت و سختی پشت سر گذاشته ام نیستم،
نه که نبوده! اتفاقا زیاد هم بوده اما چون سعی می کنم همه جامعه را ببینم و خودم را با میانگین مقایسه کنم می بینم که آنچنان هم با توجه به شرایط حالم بد نیست! یا حداقل می خواهم اینگونه فکر کنم…
اما به هر حال شاید من و مایی که در سنین جوانی و نوجوانی هستیم بیش از هر چیز دیگری می بایست در این زمان در اندیشه رشد و توسعه و تجربه باشیم و نه هراس از آینده ای که مشخص نیست به کدام سمت و سو قرار است برود…
همه این ها را گفتم که در نهایت توصیه کنم بنویسید!
مهم هم نیست که مثل نوشته های من چرت و پرت باشد یا نه. مهم در شرایط فعلی مقداری آرامش روان و زمان خریدن برای ذهن تان هست که بتوانید شفاف تر و سازنده تر بیاندیشید…
مواظب آرامش خودتان باشید و مواظب فکرتان…
همین.
فدای شما، حسام سوف باف سرجمعی
@Thatshesam