… و دیدین یهو همه چی هم می ریزه!؟
اره منم زیاد دیدم…
حالا بشین درستش کن حسام جان.
قربون دستت. 🤝
داشتم فکر می کردم…
به اینکه یهو همه چی بهم می ریزه…
یادم اومد چند ماه پیش توی دفتر نشسته بودم، یه آقایی که از مشتری های درجه یک دفتر بیمه حساب میشه اومده بود برای حساب کتاب بیمه هاش و یه چند تا مشورت موردی…
بعد وسط حرفاش با پدر، تلفن زنگ خورد، این دوست ما هم یهو برگشت به من گفت دکتر دیدی یهو همه چی هم می ریزه!؟
گفتم بله جناب مهندس. واقعا یهو همه چی خوبه، یک دم بعدش چشم باز می کنی می بینی تموم شد! پرید!
گفت آی گفتی و بعد شروع کرد یک هفته گذشته اش رو شرح دادن…
که چطور همزمان دو نفر توی کارخونه اش یکی دستش قطع شده و نمیدونم اون یکی شکمش با تیغ دستگاه پاره شده…
همزمان توی کارخونه کاغذش یکی از کارگرا عمدی یه سوله که انبار محصول بوده رو آتیش زده و الی آخر…
بعد از همه این صحبت ها، سوای از اینکه تعریف کردن این داستان ها با آرامشی مثل تعریف کردن خاطرات سفر تفریحی بود، حرفی زد که خیلی جالب بود…
گفت: چیزی میشه گفت دکتر!؟
گفتم: چی بگم به خدا، نمیدونم.
گفت آره! خیلی چیزا میشه گفت ولی من نمیگم…
بازم میرم سر کارم! هرکاری از دستم بر بیاد و عقلم راه بده…
چون نرم سر کار میگن محسن پسر حاجی فلانی! بلدش نبود، سر اولین مشکل وا داد…
ولی زورم رو می زنم که جمع بشه…
تا حالا هم بیست ساله که حرکتِ بی برکت نداشتم!
بقیه اش هم همینه انشاالله.
.
.
.
جمعش کنیم پس…
درست حسابی.
یا علی.
@Thatshesam